مي خواهم قلمم خوب شود كه...

بسم الله الرحمن الرحيم
مي خواهم قلمم خوب شود که شرح دهم همه¬ي ناشنيدني¬ها و همه¬ي ناديدني¬ها؛ مي-خواهم خوب نوشتن را بياموزم، که خوب را گسترش دهم، خوب در جايي که هيچ اميدي به صبح فردا نيست و من با نوشتن اميد و نويد دهم که اي خستگان برخيزيد از روزنه¬اي نور خورشيد هويدا خواهد شد و تمام تاريکي¬ها در حال مبدل شدن به روشنايي¬اند.
مي¬خواهم خوب نوشتن را بياموزم تا رسم خوب گذشتن و فداشدن را به يادگار بگذارم، مي¬خواهم قلمم را به اندازه دل تنگم گسترش دهم و زيبا وجذابش کنم همانند لبخندي که برلب دارم در حالي که پوششي برغم هايم است و نوشته¬ام نيز تسکيني بردرد¬هاي بي سرانجام شود؛ مي¬خواهم خوب بنويسم که علم را گسترش دهم اما نه علمي که هزاران محقق به گردش بسان پروانه مي¬چرخند، مي¬خواهم علم اخلاق را گسترش دهم، هماني که در سينه مادر بي سوادم نهفته است، همان علمي که از صدف لبانش، هنگامي که لبخند بر آن جاري مي¬شود هويدا است، مي¬خواهم بنويسم و خوب نوشتن را تجربه کنم در حالي که زبان گوياي خداوند شده¬ام و بر صفحه¬ي روزگار با قلمي خوش بنويسم الابذکرالله تطمئن القلوب تاهزاران دل ناآرام، آرام گيرد و لب¬هايي که مدت¬هاست در فراق عزيرانشان غنچه شده¬اند و رنگ و لعاب صدف بودن خود را باخته¬اند، رنگي دوباره بخشم. مي¬خواهم بنويسم که رنگ دهم به همه اشياي عالم، امارنگي حقيقي يعني صبغة الله کنم همه¬ي عالم را، هدفم اين است که قلمي خوب داشته باشم بسان شفافي و تنهايي دل يك بيمار، برروي تختِ جدا از عزيزان و شرح دهم حالش را تا شايد توانستم سيلي از دلها به سويشان روانه کنم تا از تنهايي¬شان بکاهم، يانه!!! سيلي از دست¬ها و نگاه¬هاي معصوم را به واسطه¬ي شرح حالشان به سوي آسمان بي¬کران هستي روانه کنم که از معبود حقيقي لباسي از جنس شفا قرض بگيرند براي دلهاي پر از غمشان.
مي¬خواهم قلمم را خوب کنم که هم راز دلم شود آنگاه که دلم با ديدن پاي برهنه کودکي بسان بيد مي¬لرزد در حالي که دست من هم بسان پايش برهنه است و چيزي بر کف آن نيست که ملکي¬اي بخرم و دلش را شاد کنم در حالي که اگر قلمم خوب باشد با نوشتنم دستي پر از اميد مي¬آيد و مرهم پاي خسته کودک مي¬شود اما دلم از قلمم چيزي غير از اين¬ها مي¬خواهد، دلم به انگشتانم مي¬نگرد و مي¬گويد خوب نوشتن را بياموز تا بتواني درباره صحراي پر بلا و رباب بي¬ارباب آنقدر بنويسي که هر روز اين قصه بر هر گوشي طنين انداز شود تا به فراموشي سپرده نشود چرا که قصه¬ي کشيده شدن گوش با گوشواره، گم شدن در ميان خارهاي بيابان و وفاي پدر به عهد خود در ميان خرابه زنگاري است براي دل¬هاي گرد و غبار گرفته ، مي¬خواهم خوب بنويسم که همگان به ياد آورند مفرد مذکرغايبي که منتقم آل رسول است دير کرده و وقت آن رسيده که همه¬ي دل ها با دست¬ها هماهنگ شوند و رو به آسمان بيکران هستي بخوانند اللهم عجل لوليک الفرج.
دست نوشته وحيده ابراهيمي طلبه پايه پنجم

روز ملی خلیج فارس

روز ملي‌ خليج‌ فارس‌ با تصويب‌ شوراي‌ عالي‌ انقلاب‌ فرهنگي‌ به‌ تقويم‌ ايران‌ اضافه‌ شد. شوراي‌ عالي‌ انقلاب‌ فرهنگي‌ با توجه‌ به‌ هدف‌ قراردادن‌ هويت‌ فرهنگي‌ و تاريخي‌ ملت‌ ايران‌ از سوي‌ ايادي‌ استكبار جهاني‌ به‌ خصوص‌ برخي‌ از كشورهاي‌ همسايه‌ و تلاش‌ آنان‌ براي‌ تحريف‌ نام‌ تاريخي‌ خليج‌ فارس، به‌ پيشنهاد شوراي‌ فرهنگ‌ عمومي‌ روز اخراج‌ پرتغالي‌ها از تنگه‌ هرمز را به‌ عنوان‌ روز ملي‌ خليج‌ فارس‌ نامگذاري‌ كرد.

بخشي از تاريخچه نام خليج فارس در اسناد تاريخي

آلن كارول، رئيس گروه تدوين نقشه‌هاي اين اطلس گفته است كه سياست اين مؤسسه در ثبت نام مكانها، سياست ?دوفاكتو?ست؛ يعني بنا بر نامهايي كه در عمل به كار مي‌رود، تصميم گرفته مي‌شود، نه بر اساس نامي كه فرد يا گروه خاصي بر آن مي‌نهد. وي همچنين تصريح كرد كه نام ?خليج فارس? در اطلس ?National geographic?، همچنان به عنوان نام اصلي اين خليج به كار خواهد رفت.
خليج فارس، نام تاريخي آبهايي است كه از زمان باستان تا به حال به كار برده شده است. بنا بر مدارك متقن، يونانيان آن را ?
Sinus Persicus?، روميان ?Mare persicum? و عربها نيز قرنها آن را ?خليج فارس? يا ?بحر فارس? مي‌ناميدند. در زير به چند سند مهم تاريخي اشاره مي‌شود:
در سنگ‌نبشته داريوش هخامنشي در مصر متعلق به سال 518 تا 515 پيش از ميلاد، در عبارت ?درايه تپه هچا پارسا آيي تي هني?؛ دريايي كه از پارس مي‌رود يا سر مي‌گيرد، نام درياي پارس آمده است.
بطلميوس، عالم و جغرافيدان مشهور قرن دوم ميلادي، در كتاب جغرافياي عالم كه به زبان لاتين نگاشته شده، از نام (پرسيكوس سينوس) به عنوان خليج فارس ياد كرده است.
در سال 425 پيش از ميلاد، هرودت، مورخ مشهور يوناني در كتاب تاريخ معروف خود، نام خليج فارس را ?بحر احمر? يا ?درياي سرخ? ناميده است.
در سال 1892، لرد كرزن، وزير خارجه انگلستان، در كتاب ?ايران و قضيه ايران?، بارها به نام خليج فارس اشاره كرده است.
ويليام راجز، وزير امور خارجه وقت ايالات متحده آمريكا، در گزارش مورخ 1971 ميلادي خود در مورد سياست خارجي اين كشور از نام خليج فارس استفاده كرده است؛ از جمله فرهنگهاي آلماني،‌ انگليسي، آمريكايي، فرانسوي، تركي و… .
در فرهنگهايي كه به زبانهاي مختلف تدوين و چاپ شده است؛ از جمله فرهنگهاي آلماني، انگليسي، آمريكايي، فرانسوي، تركي و… خليج فارس نيز به همين نام آورده شده است.

 نام خليج فارس در سازمان ملل متحد: دبيرخانه اين سازمان در سند مورخ 5 مارس سال 1971 ميلادي و يادداشت
AD311/IGEN به دولت ايران، يادآور مي‌شود كه عرف جاري در دبيرخانه سازمان ملل متحد در اسناد و نقشه‌هاي جغرافيايي منطقه آبي بين ايران از سمت شمال و خاور و تعدادي از كشورهاي عربي از سوي جنوب و باختر به نام خليج فارس ناميده شود و اين، بنا بر عرف قديمي انتشار اطلس‌ها و فرهنگهاي جغرافيايي است.
اين دبيرخانه همچنين بابت اشتباهاتي كه سازمان ملل در برخي اسناد در به كار بردن نام خليج فارس مرتكب شده، عذرخواهي كرده آن را اشتباه سهوي دانسته (سند 26 ژوئن 1991 ميلادي در سازمان ملل) و از كارگزاران سازمان خواسته است كه همواره اين موضع ايران را در نظر داشته باشند.
با توجه به اسناد و مدارك متقن فوق اذعان مي‌دارد كه:
درج نامهاي جعلي در كنار يا به جاي درياي خليج فارس، نشأت‌گرفته از سياستهاي خصمانه شبكه‌هاي فرهنگي غرب است كه سعي در شكاف و اختلاف‌افكني بين كشورهاي خاورميانه و حوزه خليج فارس را دارد، چون اين منطقه از نظر حوزه جغرافيايي و ژئوپلتيكي، يك منطقه واحد و همگراست.
 

سالروز شهادت آیه الله صدر و خواهرش بنت الهدی

ولادت

در تاریخ 25 ذوالقعده 1353 قمری، در شهر کاظمینِ عراق، نوزادی دیده به جهان می گشاید که نامش را سیدمحمد باقر می گذارند.

این کودک دومین فرزند خانواده بود. پدر این نوزاد، آیت الله سید حیدر، از مجتهدان بنام و مشهور، و مادرش دخترِ آیت الله شیخ عبدالحسین آل یاسین، از زنان متقی و پرهیزکار بود. پس از چهار سال نوزاد دیگری در این خانواده روحانی به دنیا آمد که نام وی را آمنه بنت الهدی می گذارند. سرنوشت این برادر و خواهر از ولادت تا شهادت درهم آمیخته شد تا حماسه ای شورانگیز شود.

فقدان پدر

چند ماه از ولادت آمنه بنت الهدی، خواهر گران قدر سیدمحمد باقر صدر نگذشته بود که، بر باغ پرشکوفه عمرِ پدر این خواهر و برادر، برگ خزان نشست و گل های سعادت و خوش بختی این خانواده پژمرده شدند. رنگ یتیمی، در چهره سیدمحمدباقرِ چهار ساله و آمنه نوزاد آشکار شد. از این پس، این برادر و خواهر یتیم، سرنوشتی هم رنگ پیدا کردند و در تمام فراز و نشیب های زندگیِ پرملال و اندوه، شریک غم و شادی هم دیگر شدند. پس از رحلت پدر، سیدمحمدباقر و آمنه بنت الهدی، در سایه همت و حمایت مادری مهربان و پرهیزکار و برادر گران قدرشان، سید اسماعیل رشد و پرورش یافتند و بزرگ شدند و قدم در راه زندگی و جهاد و مبارزه نهادند.

تحصیل علم

آیت الله سیدمحمد باقر صدر از ابتدای پنج سالگی به مدرسه رفت و از همان ابتدا، آثار نبوغ چشم گیر و درخشانِ او نمایان شد. آوازه نبوغ بی مانند و استعداد سرشار وی از مدرسه فراتر رفت.

مسؤولان امور آموزشی و پرورش عراق که از استعداد بی کران و تیز هوشی سید محمد باقر صدر، آگاهی یافتند، تصمیم گرفتند او را به مدرسه تیزهوشان دولتی بگذارند و سپس به دانشگاه های اروپا اعزام کنند. اما نه تنها مادر و برادرش مخالف این امر بودند بلکه خود ایشان راضی به این کار نشد. سرانجام با راهنمایی های دو دایی فقیه و دانشمندش؛ آیت الله و شیخ محمد و آیت الله در شیخ مرتضی آل یاسین، تصمیم گرفتند که سیدمحمد باقر، به تحصیل علوم حوزوی و اسلامی بپردازد و نبوغ خویش را در راه نشر معارف الهی به کار گیرد.

تحصیل علوم حوزوی

آیت الله سیدمحمد باقر صدر، در راه تحصیل علوم دینی از همان ابتدای نوجوانی تلاش نمود. بسیار از کتاب های درسی فقه و اصول را که طُلاب حوزه در طول چند سال نزد استادان بزرگ می خوانند، بی استاد مطالعه نمود و بدین گونه درس های دوره سطح را، به طور شگفت انگیزی، در مدتی کوتاه گذراند. آیت الله سیدمحمدباقر صدر در کنار تحصیل، به آموزش و تدریس علوم مختلف به خواهر کوچکش؛ آمنه بنت الهدی پرداخت.

بدین وسیله، بنت الهدی ادبیات، تاریخ، فقه، اصول و قرآن را از برادرش آیت الله سیدمحمد باقر صدر آموخت.

مرجعیت بی سابقه

نایل شدن آیت الله صدر به درجه اجتهاد و فقاهت، پیش از بلوغ شرعی در تاریخ شیعه کم مانند و شگفت انگیز بود، اما مرجعیت این فقیه جوان و تقلیدِ مردم عراق و دیگر بلاد عربی از او بسی شگفت انگیزتر می نمود؛ زیرا او پیش از رسیدن به چهل سالگی از مراجع بزرگ محسوب می شد. بنابراین، مرجعیتِ آیت الله صدر و تقلید مردم از او، در تاریخ مرجعیت شیعه از حادثه های استثنایی و یگانه است.

شهید صدر و یاد سالار شهیدان

پس از رحلت آیت الله العظمی حکیم، در سال 1390 قمری، دوران مرجعیت آیت الله صدر آغاز شد و بسیار از مردم عراق از او تقلید کردند. ایشان روزهای جمعه از صبح تا شب و در روزهای دیگر، یک ساعت قبل از اذانِ ظهر، درِ خانه اش را به روی مردم باز می کرد و آنان برای حلّ مشکلات فکری و علمی خویش به خانه او می رفتند.

چهارشنبه هر هفته، بعد از نماز مغرب و عشا، مجلس عزا و روضه خوانی به یاد سالار شهیدان، امام حسین علیه السلام ، در خانه اش بر پا می شد. بسیار از عالمان و جوانان و دانش جویان در این مجلس شرکت می کردند. به این وسیله آیت الله صدر فرهنگ حماسه و شهادت و فلسفه عاشورا را زنده نگه می داشت.

دستگیری آیت الله سیدمحمد باقر صدر

در سال 1392 قمری، رژیم بعث عراق، دستگیری و شکنجه مبارزان مسلمان را افزایش داد. شهید آیت الله صدر که از رهبران مبارزان مسلمان بود و به نفع اسلام و مسلمین تبلیغ می نمود. بر اثر بیماری در بیمارستان بستری گردید اما حکومت عراق، در بیمارستان هم ایشان را راحت نگذاشت و بر آن شد که ایشان را دستگیر کند. ابتدا بیمارستان را محاصره کرده و سپس آیت الله صدر را با همان بیماری و ضعف، به بخش زندانیان بیمارستان کوفه بردند و دست بند زدند، ولی مدتی نگذشت که مردم مسلمان با اجتماع پرشکوه و اعتراض به دستگیری ایشان، سبب آزادی آیت الله صدر و شکست دشمنان اسلام شدند.

فتوای آیت الله شهید صدر

پیش از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شهید آیت الله سیدمحمد باقر صدر، از انقلاب اسلامی ایران حمایت می کرد و روز به روز رابطه خویش را با حضرت امام خمینی رحمهم الله افزایش می داد. نامه ای به امام، در پاریس نوشت و از انقلاب شکوه مند ایران ستایش کرد و آمادگی خود را با تمام شجاعت اعلام نمود. در این راه، فتوای تاریخی خود را درباره انقلاب اسلامی صادر نمود:

بسم الله الرحمن الرحیم. کسانی که در ایران برای دفاع از اسلام و مسلمین قیام کرده و کشته می شوند، شهید هستند و خداوند آنان را با امام حسین علیه السلام ، در بهشت محشور می گرداند. ان شاءالله تعالی. سیدمحمد باقر صدر.

فتوای جهاد

پس از آن که حکومتِ عراق، ظلم و ستم خویش را افزایش داد و به کشتار مردم مسلمان و روحانیان ادامه داد. آیت الله سیدمحمدباقر صدر در فتوایی اعلام جهاد نمود و فرمود:

بسم الله الرحمن الرحیم. بر همه ملت مبارز و مسلمان عراق واجب کفایی است که به قیام مسلحانه علیه حزب بعث و سردمداران آن دست زنند… تا خود را از چنگال این دژخیمان خون خوار نجات دهند. سیدمحمدباقر صدر.

پس از صدور این فتوا، حکومت عراق وحشت کرد و بی درنگ منزل شهید صدر را محاصره نمودند.

پیام بنت الهدی

بنت الهدی، خواهر آیت الله شهید صدر که همواره، هم گام و دوشادوش شهید صدر، در راه زنده نگه داشتن اسلام، مبارزه می کرد، در پیامی شورانگیز چنین گفت:

به خدا سوگند! من در آرزوی شهادت در راه خدا زنده ام. من تا زمانی که مطمئن هستم، کارم برای خداست، به راه خود ادامه خواهم داد؛ چه در این راه بمیرم و چه زنده بمانم، امّا شهادت آرزویی است که مُدام مرا به سوی خود می کشد. تا خدا چه خواهد.

جواب کوبنده

وقتی شهید آیت الله صدر را، حکومت عراق دستگیر کرد، رئیس سازمان امنیت نجف، از ایشان پرسید که تو عرب هستی، چرا از ایران و انقلاب آن طرف داری می کنی و چرا همه فعالیت های خودت را در راه کمک به ایران و خمینی منحصر کرده ای. چرا برای مطهری که یک آخوند فارسی زبان ایرانی بود، در نجف مجلس ختم بر پا می کنی و برای چه با خمینی رحمهم الله مکاتبه می کنی؟ آیت الله صدر با خشم گفت:

من یک مسلمانم و در برابر همه مسلمانانِ جهان، مسؤول هستم و باید به مسؤولیت جهانی خویش عمل کنم. و این مربوط به عرب و عجم، ایران و غیر ایران نیست. و از این راه یک قدم به عقب نخواهم گذاشت.

پیام بنت الهدی صدر

هنگامی که آیت الله سیدمحمدباقر صدر، توسط رژیم بعث عراق دستگیر شد، یکی از یاران و دوستان آیت الله صدر به بنت الهدی خواهر شهید صدر پیشنهاد کرد که مدتی سکوت نماید و پنهان شود و در برابر ظلم و ستم رژیم عراق اعتراض نکند، اما بنت الهدی در جواب چنین گفت:

مسؤولیت شرعی، ما را بر آن می دارد که در برابر ظلم و ظالم، این چنین موضع گیری کنیم. دیگر زمان سکوت به سر آمده است. ما باید صفحه دیگری از جهاد و مبارزه بگشاییم. ما سال های متمادی سکوت کرده ایم و هر چه بیشتر سکوت کنیم.

دشمنان ما گستاخ تر می شوند. چرا باید ساکت باشیم؟

آن گاه بنت الهدی به سوی مرقد مولا علی می رود و پس از زیارت، در بازار شهر ندای اللّه اکبر سر می دهد و علیه رژیم بعث عراق، برای مردم تبلیغ می کند.

شهادت

رژیم بعث عراق، در تاریخ 16 فروردین 1359، آیت الله سیدمحمدباقر صدر و خواهرش بنت الهدی را دستگیر و به بغداد می برد. رئیس سازمان امنیت کشور عراق، آیت الله صدر را به مرگ تهدید می کند و از ایشان می خواهد که چند کلمه، علیه انقلاب اسلامی ایران بنویسد تا از مرگ نجات یابد. اما آیت الله صدر مخالفت کرده و می گوید: «من آماده شهادتم.» آن گاه این خواهر و برادر مجاهد و عالم را به شکنجه گاه می برند و به شهادت می رسانند. سرانجام در تاریخ 19 فروردین 1359، در نیمه های شب جنازه آن دو شهید را به خانواده شان تحویل می دهند.

راهشان هم چنان پُر ره رو و پایدار باد!

پیام امام خمینی و شهادت آیت الله صدر

پس از شهادت آیت الله سیدمحمد باقر صدر و خواهر گران قدرش بنت الهدی صدر، حضرت امام خمینی در پیامی فرمود:

بسم الله الرحمن الرحیم. انالله و انا الیه راجعون. با کمال تأسف… مرحوم آیت الله شهید سیدمحمد باقر صدر و هم شیره مکرّمه مظلومه او که از معلمین دانش و اخلاق و مفاخر علم و ادب بود… با وضع دل خراشی به درجه رفیعه شهادت رسیده اند… . این جانب برای بزرگ داشت این شخصیت علمی و مجاهد که از مفاخر موزه های علمیه از مراجع دینی و متفکران اسلامی بود، از روز چهارشنبه سوم اردیبهشت به مدت 3 روز عزای عمومی اعلام می کنم…. و از خداوند متعال، خواستار جبران این ضایعه بزرگ می باشم.

دوم اردیبهشت 1359. روح الله الموسوی الخمینی.

آثار علمی شهید آیت الله صدر

اگر چه شهید آیت الله سیدمحمدباقر صدر، همواره در سنگر جهاد و مبارزه بود، با این وجود، 22 اثر گران بهایی از او به جای مانده که مهم ترین آنان عبارتند از:

1ـ فَدَکْ در تاریخ.

2ـ نهایت اندیشه در علم اصول.

3ـ فلسفه ما.

4ـ اقتصاد ما.

5ـ فتوای روشن.

6ـ بانک بدون ربا در اسلام.

7ـ امام مهدی، حماسه ای از نور.

8ـ ولایت از نظر عقل و فطرت.

9ـ نقش امامان در اسلام.

10ـ نظام عبادت از دیدگاه اسلام.پ

ایام فاطمیه از چه تاریخی شروع می شود؟

دربارة تاریخ شهادت حضرت زهرا(س) روایات مختلفی وجود دارد است. و از چهل روز تا شش ماه بعد از رحلت پیامبر(ص) بیان شده است. اما میان علمای شیعه، دو احتمال معتبر است: هفتاد و پنج روز بعد از رحلت پیامبر(ص) یا  نود و پنج روز بعد از رحلت ایشان.

بنابراین با توجه به رحلت پیامبر اسلام(ص) در بیست و هشتم صفر، بنا به روایت هفتاد و پنج روز، در مورخه سیزدهم تا پانزدهم جمادی الأوّل، شهادت حضرت زهرا(س) است و این ایام را فاطمیة اوّل می‌ خوانند.

اما بنا به روایت نود و پنج روز، شهادت حضرت(س) در سوم تا پنجم جمادی الثانی است و این ایام را فاطمیة دوم می‌ خوانند.

بنابراین؛ ایام فاطمیه جمعا 6 روز می باشد، 3 روز در ماه جمادی الاول و 3 روز در ماه جمادی الثانی. فاطمیه اول از 13 تا 15 جمادی الاول است و فاطمیه دوم از سوم تا پنجم جمادی الثانی می باشد.

و شاید علت اینکه سه روز در هر ماه بعنوان روز شهادت آن حضرت(س) معرفی شده است به این دلیل است که این احتمال وجود دارد که ماههای قمری از رحلت پیامبر(ص) تا شهادت حضرت زهرا(س)، 29 روز بوده باشند، حال آنکه د رصورت کامل بودن ماههای قبل، روز شهادت 13جمادی الاول و یا سوم جمادی الثانی خواهد بود. چرا که طبق تقویم، حداکثر سه ماه قمری 29 روزه و حداکثر 4 ماه قمری 30 روزه می توانند پشت سر هم قرار گیرند.

اما در عرف، به دهه دوم جمادی الاول، از دهم تا بیستم جمادی الاول که بنابر قول 75 روز، شهادت آن بانوی بزرگوار در آن واقع شده است دهه فاطمیه اول و به دهه اول جمادی الثانی از اول تا دهم جمادی الثانی، که طبق قول 95 روز، شهادت حضرت زهرا(س) در آن واقع شده است، دهه فاطمیه دوم گفته می شود

چرا ما نو نشویم؟

 

رازی شگفت در گیاهان نهفته است , راز حیات .وقتی تاراج خزان  درختان  سبز را بی برگ و عریان می سازد ,وقتی چنگال زمستان حلقوم حیات را در گیاهان می فشرد و رمق از همه چیز می گیرد , اما همین که بهار می رسد باز همان حیات جوانه می زند .از شاخه ها و ساقه های درختان , از سطح زمین و از همه جا …طبیعت نو می شود , بهار لباسی تازه بر اندام کائنات می پوشاند .چهره هستی نو می شود و جشن تولد طبیعت در نغمه بلبلان جلوه می کند .مگر ما تافته جدا بافته ایم ؟مگر ما نافرزندی این مادریم ؟چرا ما نو نشویم؟ البته یک تفاوت بین ما و طبیعت و گیاه و دشت و درخت وجود دارد تفاوتی عمده و آن اینکه رویش ما به دست خودمان است ,اختیاری است .همچنان که پاییز وجود ما و زمستان زندگی ما نیز به گونه ای دیگر است .چگونه می توان در وجود خویش عیدی آفرید و نوروزی برپا کرد و شاهد فصل بهار در انسانیت خود بود ؟خانه تکانی دل چگونه است ؟ اگر ما اهلش باشیم اگر ذوق شکفتن و شوق روییدن وسبز شدن و برآمدن وعشق جوانه زدن در ما باشد,می توانیم کنار تحویل سال  شاهد تحویل حال نیز باشیم می توانیم باعوض شدن تقویم اخلاق خود را عوض کنیم حیف نیست که سال عوض شود و ما عوض نشویم؟ بیایید کمی در کارنامه پارسالخود مرور کنیم چه بودیم ؟چه کردیم ؟وچه شدیم؟ تا کجا آمدیم ؟چه به دست آوردیم؟چه از کف دادیم؟ و در دادوستد عمرمان با زمان سود کردیم یا زیان بردیم؟بردیم یا باختیم؟ زندگی قمار نیست ولی …همه چیز را می بازیم وقتی یک کشاورز در فصل برداشت محصول خود حساب میکند ما چرا برداشت خود را در مزرعه زندگی حساب نکنیم .پروین اعتصامی گفته است: گوهر وقت بدین خیرگی از دست مده

                                                                       آخر این در گران مایه بهایی دارد

دریغا گوهر شناس نیستیمکه این گونه عمر ها , فرصتها ,استعدادها و زمینه ها را حراج کرده ایم و خرمهره می خریم وگوهر شناسان را به خون د ل خوردن وا می داریم.

همایش تجلِیل از روحانیون

حدود صد نفر از روحانيونی که ائمه جماعت در مدارس می باشند تجليل و قدر دانی شد ودر اين مراسم که با حضور مدير محترم آموزش و پرورش و همچنين امام جمعه محترم گراش برگزار شد.

همایش نماز راز شکفتن

کليه دانش آموزانی که به خاطر شرکت داشتن در نماز جماعت ظهر وعصر به اردوی درون شهر برده,و دراردوحدود هفتصد نفر دانش آموز به همراه مربيان و مديران حضور داشتند و در آن مراسم از ممتازين مسابقات احکام و چهارده پيام قرآنی تجليل شد.

روز سبز خدا

کاشت درخت و نگاه داری از محيط زيستبه طور طبيعیمورد علاقه انسان است به نوعیکه گويی در فطرت انسان توجه به طبيعت و حفظ و نگهداری آننهادینه شده است .اسلام به عنوان دين پايدار و نهايی که توجه به ابعاد مختلف بشر داشته است به مسئله محيط زيست به خصوص کاشت درخت عنايت خاصی داشته است از اين روبه مناسبت روز 15اسفند ماه روز درخت کاری نگاهی به سيره پيشوايان معصوم عليهم السلام در اين زمينه داريم .در روايات اسلامی آمده است که پيامبر(ص)و حضرت علی (ع)باهم درخت می کاشتند امام صادق (ع)در اين باره فرمود:اميرالمومنين با بيل زمين را آماده می ساخت و پيامبر هسته خرما را مرطوب می کرد و می کاشت .پيشوايان دينی خود مربی و الگوی کامل تربيت اسلامیو انسانی اند و پيشروترين  افراد در انجام کارهای نيک و شايسته می باشند از اينرو در انجام اين امر مقدس خود پيش قدم بوده اند در روايتی از امام صادق آمده است که فرمود :شش خصلت است که مومن بعداز مردن از آنها بهره مند می گردد: فرزند صالحی که برای او استغفار نمايد ,قرآن که از خود به يادگار گذاشته وپس از مرگش خوانده می شود , چاه آبی که حفر کردهو در اختيار مردم گذاشته,درختی که غرس کرده ,آبی که به جريان انداخته و وقف کرده ,روش نيکوييکه پس از مرگش مردم به آن عمل می کنند .

 

روز احسان ونیکوکاری

اگر می خواهی حس بخشندگی ات در راه خدا را تقويت کنی و تمرين کنی که از بخشندگان باشی يادت باشد که ادابی دارد :اول:اگر به دلت الهام شد به کسی کمک بکنی بدان که کنار همان الهام ابليس هم منتظر فاسد کردن نيت توست پس در اجرای تصميمت شتاب کن!دوم :تا فهميدی کسی نيازمند کمک توست منتظر نباش که سراغت بيايد و از تو چيزی را بخواهد و به خاطر آن خواستن شرمنده بشود …خودت به سراغش برو و نيازش را حدس بزن و بيش از آنچه می خواهد به او ببخش. سوم :وقتی می خواهی کمکی بکنی تلاش کن در يکی از روز های سال کنی .چهارم :اگر پای آبروی کسی در ميان نبود تلاش کن صدقه را آشکار بدهی تا ديگران هم مشتاق ياری کردن به ديگران شوند .پنجم: اگر به کسی کمک می کنی همان لحظه از ذهنت پاکش کن تا روزی که او را دوباره ديدی مدام از ذهنت نگذرد که روزی به او کمک کرده ای …بدتر از اين ,آن است که روزی به خاطر کمکت منت بگذاری.ششم:کمکت را با فروتنی و احترام به نيازمند بده…بگذار دست تو زير دست او باشد و او از کف دست تو بردارد .هفتم :به جایگاه فرد نگاه کن و شيوه ی مناسب شاًن اورا برای کمک انتخاب کن …شايد لازم باشد به آدمی که روزگاری خودش يار ديگران بودهنقدی کمک نکني.هشتم:هر کمکی به هر کسی کردی زود از دلتنگذردکه :عجب کار بزرگی کردم زيرا غرورکار تورا نابود خواهد کرد .نهم:اگر خواستی به کسی کمک بکنی پاکترين پول که  داری انتخاب کن تا برای او درد سری درست نکنی اگر هم هديه ای هم مي  بخشی بهترين را انتخاب کن و چيزی را نبخش که خودت به آن نيازی نداری .دهم:اگر توان داشتی طوری به فرد کمک کن که دوباره نيازمند کسی ديگر نشود و يکجا دستش پر شود .يازدهم: دستت را که وسيله شده و با آنکاری کرده ای که خدااز تو خشنود شده ,ببوس زيرا خداوند گفته دستی که از شما کمکی را می گيرد دست فقير نيست دست من است که می گيرم .دوازدهم:تاکمکی به کسی کردی و دلش شاد شد از او بخواه در همان حال برايت دعا کند زيراخدا دعاييرا که از زبان او برخيزد اجابت خواهد کرد. سيزدهم: اندازه طرف مقابل هم در نظر بگير مبادا به کسی بيش از اندازه حقيقی اش کمک کنی و کمکت هرزبرود.چهاردهم:ميان آدم های نيازمند اطرافت ببين کدام شان بيشتر از ديگران نيازمند کمکند…دست کسی را بگير که نيازمند تر است.

 

صدور حکم ارتداد سلمان رشدی

 

می خواستند ایستادگی و پا یبندی جهان اسلام را سنگ محک بزنند می خواستند عمق ریشه های این درخت تناورو پر بار را را بسنجند میخواستند توفندگی اقیانوس موج خیز ما را با چشمان تنگ شان اندازه بگیرند قلمی شکسته به دست یاوه سرایی بی خردو اسلام گریز ی شیطانی دادند و به مقدسات بهار و آفتاب توهین نمودند سیاهی قلم سفیدی صفحه را آزرد با دستی سیاه که از آستین شیطان بیرون آمده بود برق از آفتاب همیشه بیدار انقلاب جهید و او را فرو نشاند موجی از اعتراض و خشم به پاخاست که هزاران مرتبه ار آن چه میپنداشتند سهمگین تر بود لابه کردند سودی نداشت التماس نمودند افاقه ای نکرد و سالها گذشت و ذره ای از بیکران طوفان خیز و اقیانوس موج انگیز خشم مسلمانان کاسته نشد و هنوز همچنان چشم های مسلمانان به دنبال انتقام از او بیدار است نویسنده دست نشانده ای بد بخت و مزدوری نا پاک بود که از دامان با طراوت اسلام به تاریکی شیطان گریخته بود اما پرتو بیدار گر خورشید زمانه مشت او را گشود و رسوایش نمود و تا ابد اورا  حفره های تنگ ترس ووحشت زندانی ساخت بر سرخی همه شقایق های وطن سوگند که این زالوی مرداب نشین و قلم سیاهش را جوانان پرورش یافته ابراهیم انقلاب زیر گامهای پولادین خود نیست ونابود خواهند کرد .

دهه مبارک فجر

پرواز از چشم آسمان افتاده بودو قناری در گوشه ای سر زیر پر مخفی نموده بود و فقط صدای بوف شب پرست بیداد بود که خواب چکاوک ها را پریشان می ساخت و بر تاول های خشکیده و آفتاب خورده دیوار ها حکومت می کرد فانوس ها در عطش جرعه ای  نور خاموش و بی صدا مانده بودند در یا غرق رخوت و سنگینی بود در خشش خورشید بیدارمان کرده بود دست در دست هم نهادیم و بام حصیری طاغوت را با بارش فریاد هایمان شکستیم و دیوار ستم را با تپش مشت های آهنین مان فرو ریختیم و با توفندگی ابراهیمی به دجنگ همه نمرودیان بر جای مانده از زباله های طاغوت رفتیم درخشش آن ابراهیم آفتاب بود که همه فانوس های خاموش از نگاهش سیراب می شدند و همه سراب های تشنه به دیدارش می شتافتند چه زیبا بود با هم بودنمان چه زیبا بود نغمه هماهنگ تکبیرمان در  آن زمستان سیاه که دل نشین ترین بهار را میهمان آشیانه های غم گرفته پرستو ها کردیم یاد آن روز های خوب خدایی و با هم بودن همیشه گرم و زنده باد .

پیامک انتظار

یابن الحسن !دیگر نمی توانم اشک هایم را در چاه چشمانم اسیر کنم باران اشکم را بر سجاده نیازم جاری می کنم که اشک ،مهر استجابت دعا است .ای زلال عصمت !آتش معصیت ، در وجودم شعله ور است .بر من ببار و تطهیر م کن.بیا! تا ایمان غرق گرداب گناه نشده بیا!

 

آقا جان !امشب که رفتی کربلا ؟بوسه برگیر از ضریحش جای ما

سالروز شهادت شهید نواب صفوی ,طهماسبی,برادران واحدی ,ذوالقدر

ای فدایی اسلام و دین ای فریادگر نسلی بیدار و سر بلند کدامین پنجره را به سوی آبی حماسه تو بگشاییم و با کدامین گوش صدای گام های استوارت را که بر گوش های نا شنوای تاریخ سیلی می زند بشنوم تو مردی از مردستان خدا بودی و دل مردان خدا ست که راه به جایی دارد آتش کلامت حصارهای پوشالی طاغوت را می سوزاند و نفیر گلوله ات آرامش و قرار را از چشمان شب پرستشان می زدود راهی جز خشکاندن حنجره سبز تو و کوچ دادن پرستو سلام خدا بر آخرین تکبیرت که بر موجی از خون نشست و پایه های طاغوت را لرزاند . های خوکرده  به کلامت نداشتند اما طنین آخرین تکبیر تو چنان برقی در خرمن ستم مداران تاریخ افکند که تا قیامت  از تکبیر و تکبیر گویان وحشت دارند

روز فرار شاه

فرودگاه مهر آباد آن روز را خوب به خاطر دارد آن روزی که شغالان فرومایه ست از پا دراز تر گرد آن گرگ پیر جمع شده بودند و اشک زبونی و ذلت می ریختند شعله آتش و فواره خون هنگامه ای به پا کرده بود از سنگفرش خیابان ها لاله می دمید سکوت لحظه ای آرام نداشت و پرواز لحظه ای باز نمی ایستاد کبوتران اوج می گرفتند و فرشتگان فرود می آمدند و صدای بال های شکسته کبوتران و پر های زرین ملائک در هم آمیخته بود میهن یکپارچه حماسه زمین یکپارچه سرخ آسمان پیوسته در فریاد بود و نفیر گلوله فضا را می شکافت و در این میان کوچک ترین جایی پای برای روبهکان شب پرست وجود نداشت سرانجام با پای پلید خود بوم سبز میهن را ترک کردند و از مرز های طلایی آن بیرون رفتند و مرگ در آن سوی مرز های ذلت و خواری را بر ذره ذره مردن در میان فریاد های سرخ بر گزیدند چرا که این وطن هرگز ننگ پنجه های منحوس کفتاران را تاب نمی آورد همیشه سر بلند و پیروز باشی ای ایران زیبا!