مناجات نامه خواجه عبدالله انصاري
الهي! از نزديك نشانت ميدهند و برتر از آني، وز دورت ميپندارند و
نزديكتر از جاني، موجود نفسهاي جوانمرداني، حاضر دلهاي ذاكراني.
الهي! گهي به خود نگرم، گويم از من زارتر كيست؟ گهي به تو نگرم
گويم از تو بزرگوارتر كيست؟ گاهي به طينت خود افتد نظرم گويم كه
من از هر چه به عالم بترسم چون از صفت خويشتن اندر گذرم، از
عرش همي به خويشتن درنگرم.
خداوندا! كار آن كس كند كه تواند وعطا آن كس بخشد كه دارد، پس
رهي چه دارد و چه تواند؟ چون تواناي تو كه را توانست ودر ثناء تو كه
را زبانست و بي مهر تو كه را سرور جانست؟
چه غم دارد او كه تو را دارد؟ كه را شايد او كه تو را نشايد؟ آزاد آن
نفس كه به ياد تو يازان و آباد آن دل كه به مهر تو نازان و شاد آن كس
كه با تو در پيمان از غير جداشدن سر مي دانست كار آن دارد كه با تو
در پيمانست.
منبع: مناجات نامه خواجه عبدالله انصاري.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مدرسه علمیه الزهرا علیها السلام گراش در 1392/10/28 ساعت 09:20:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید