موضوع: "پاسخ به سئوالات و شبهات"

کرسی آزاد اندیشی

کرسی آزاد اندیشی

کرسی آزاد اندیشی در روز یکشنبه 96/2/17با هدف آشنایی با مباحث عفاف و حجاب با حضور40 نفر از طلاب و مسئولان، در مدرسه علمیه خواهران الزهرا(س) گراش برگزار شد.
در این کرسی آزاد اندیشی «صغری فیروزی» استاد و مشاور حوزه، اظهار داشت: حجاب پوششی در همه دین‌ها است؛ حجاب با حیات بشر بوده. خداوند در سوره نور و احزاب سه مدل حجاب را بیان کرده است: حجاب لباسی و پوششی، خداوند به زنان در سوره نساء می‌فرماید: خمار بپوشید یعنی روسری بلند. خطاب این آیات به زنان پیامبر است ولی خصوصیت ندارد و احکام برای همه است. در آیه 59 احزاب می‌فرماید: جلابیب بپوشید یعنی لباس بلند و گشاد.
وی افزود: نوع دیگر حجاب، حجاب گفتاری است یعنی زنان هنگام صحبت با نامحرم با ناز و عشوه حرف نزنند و صداهای خود را نازک نکنند. و نوع دیگر حجاب، حجاب رفتاری است شهید مطهری گفتند: رفتارها زبان دارند بعضی از رفتار زنان داد می‌زند و نامحرم را به سوی خود جلب می‌کند و بعضی از رفتارها فریاد می‌زنند حق ندارید به من نگاه کنید.
فاطمه فردفانی استاد حوزه و دانشگاه منتقد این کرسی چند شبهه را بیان کرد: چرا در نماز باید حجاب داشته باشیم مگر خدا نامحرم است؟ خانم فیروزی برای پاسخ به این شبهه گفت: نماز مظهر ارزش است پس باید یک‌سری آداب که به ما گفته شده است باید رعایت شود، نشانه ادب در مقابل خدا است و نشان دهنده حضور قلب است.
شهبه دیگر به این صورت مطرح شد که حجاب با خواسته‌های درونی ما یعنی زیبا خواهی، مورد توجه بودن و جذابیت سازگاری ندارد. خانم فیروزی برای پاسخ به این شبهه گفت:خداوند برای این‌که ظرافت به جنس زن داده است برای نگه‌داری آن ظرافت به زن سفارش شده است حجاب داشته باشد تا از تعرض دور باشد.
آخرین شبهه این بود که، با توجه به این‌که همه‌ی مسلمانان باید حجاب را رعایت کنند چرا در آیه حجاب تنها زنان پیامبر مورد خطاب گرفته‌اند؟ آیا حجاب مخصوص زنان پیامبر است؟ خانم فیروزی برای پاسخ به این شبهه گفت: رعایت حجاب وظیفه همه‌ی مسلمانان است و همسران پیامبر(ص) به سبب انتساب به حضرت(ص) و قرار گرفتن در کانون وحی الهی دارای موقعیت ویژه‌ای بودند و نسبت به حجاب و دوری از نامحرم مورد تاکید بیشتری قرار داشتند و این آیات اختصاص به آنان ندارد.
معصومه شکاری استاد حوزه و دانشگاه و استاد داور این کرسی به جمع بندی مطالب پرداخت و افزود: تفاوت‌های زن و مرد به وضوح مشخص است هرکس با این تفاوت دارای ارزش و امتیازی است اگر یک‌سری محدودیت‌ها در حجاب برای زنان است برای مردان هم وجود دارد اما برای زنان بیشتر است و این محدودیت‌ها بخاطر تفاوت‌ها است.

سؤال : چه كنيم كه در دنيا راحت زندگي كنيم؟

 

پاسخ:

قرآن مي­فرمايد: «آنگونه باشيد كه اگر چيزي را از دست داديد، تأسف نخوريد و اگر چيزي به شما دادند، شاد نشويد.(سوره مباركه حديد، آيه 23)» راستي آيا مي­شود انسان اينگونه متعادل باشد كه دادن­ها و گرفتن­ها در او اثري نگذارد؟

كارمند بانك يك روز مسئول دريافت پول مردم مي­شود و روز ديگر مسئول پرداخت پول به مردم مي­شود. نه آن روزي كه پول مي­گيرد خوشحال است و نه آن روزي كه مي­پردازد، ناراحت. زيرا او مي­داند هر روز، امانتداري بيش نبوده است.

مثالي ديگر: براي لاستيك تراكتور، حركت در زمين هموار و غير هموار يكسان است، ولي براي لاستيك دوچرخه تفاوت دارد. نشستن و برخاستن يك گنجشك، روي شاخه گل اثر مي­گذارد ولي روي درخت تنومند اثر چنداني ندارد. آري انسان­هاي بزرگ به خاطر سعه صدري كه دارند، مسائل جزيي در روح آنان اثر چنداني ندارد. امام حسين -عليه السلام- ظهر عاشورا در برابر دهها تير كه به سويشان رها شد و دهها داغي كه ديدند، نماز با حال و خشوعي خواندند در حالي كه كوچكترين حركت ما را از نماز يا خشوع باز مي­دارد.

منبع: تمثيلات حجت الاسلام قرائتي، ص 27

زني كه بر سر قبري حاضر شود، ميت آن را به صورت برهنه مادرزاد مي بيند؟

 

جواب: زنان بخاطر عاطفه زیاد، نیاز بیشتری به زیارت قبر عزیزان برای تسلی خاطر دارند. اما متأ سفانه بعضی از وهابیان به خاطر حدیث مشکوکی خانم ها را از رفتن به زیارت قبور منع می کردند و می گفتند زنی که بر سر قبری حاضر شود، میت آن را به صورت  برهنه مادر زاد می بیند!

اما در جواب باید گفت که قبر پیامبر -صلی الله علیه و آله- و خلیفه اول و دوم در خانه عایشه بود پس مدت ها در آن حجره زندگی می کرد یا رفت و آمد داشت، گیرم که برهنه او بر پیامبر اشکال نداشت بر خلیفه اول و دوم چطور؟

دلیل آنها حدیث معروفی است که به پیامبر نسبت داده اند که فرمود: خداوند زنان زیارت کننده قبرها را لعنت کند.

جمعی از دانشمندان اهل سنت می گویند: این حدیث مربوط به زمانی است که پیامبر -صلی الله علیه و اله- از آن نهی کرده بود، ولی بعدا این حکم نسخ شده.

بعضی دیگر می گویند: این مربوط به زنانی است که وقت زیادی را صرف زیارت قبور می کردند و حقوق شوهرانشان از میان می رفت.

منبع: شيعه پاسخ مي دهد، ناصر مكارم شيرازي، ص 97

شبهه

 

سوال: آنگاه كه پيامبر - صلي الله عليه و آله-  قبل از وفاتش خواست نامه اي

 بنويسد و عمر با آن مخالفت كرد، چرا علي - عليه السلام-  چيزي نگفت با

 اينكه ايشان مرد شجاعي بودند؟

دو سوال مطرح است:

1. چرا خليفه دوم با دستور اكيد پيامبر - صلي الله عليه و آله-  مخالفت كرد؟ آيا اين مخالفت عصيان پيامبر - صلي الله عليه و آله- نيست؟ قرآن در سوره حجرات آيه (1) مي فرمايد: «اي افراد با ايمان بر خدا و پيامبر پيشي نگيريد …» آيا جلوگيري از نوشتن، پيشي گرفتن بر خدا و پيامبر نبود؟

2. اما چرا پيامبر نامه را ننوشت؟ چون وقتي سخن پيامبر زير سوال مي رود و مي گويند پيامبر بر اثر بيماري و هذيان اين سخن را مي گويد، پس نوشتن ايشان هم به همين تهمت مردود اعلام مي شد. و امام علي - عليه السلام- به همين دليل جانب پيامبر را نگرفت زيرا وقتي پيامبر - صلي الله عليه و آله- از نگارش نامه منصرف مي شود، علي - عليه السلام- جز اطاعت كاري ندارد. هرچند پيامبر نامه ننوشت، ولي به روش هاي ديگر بيان فرمودند و حديث ثقلين را مطرح نمودند.

منبع: پاسخ جوان شيعي به پرسش هاي وهابيان، محمد طبري، ص 87

 

شهادت امام حسين(عليه السلام)عمل اختياري بود يا مقدر شده بود؟

شهادت امام حسین(ع) عمل اختیاری بود یا مقدّر شده بود؟

قبل از پاسخ، ابتدا لازم است معنای قضا و قدر را بیان کنیم. قََدَر یعنی تعیین حدّ و حدود چیزی. تقدیر در اصطلاح به این معنا است که خداوند برای هر چیزی اندازه ای قرار داده، آن را بر اساس اندازه گیری و محاسبه و سنجش قرار داده است.
قضا یعنی حکم و حتمیت. در نظام آفرینش،‌ موجودات از چندین راه ممکن است به وجود بیایند، مثلاً اگر به خانه شما از چند کوچه راه باشد، ورود به آن جا از چند راه ممکن است. حال اگر از میان چندین راه ممکن، علل و اسباب یکی از آن‌ها فراهم شد و تنها همان تحقق یافت،‌ این مرحله را قضا می نامند.
خداوند برای هر موجودی، اسباب هایی قرار داده که هستی و ویژگی‌های موجود بستگی به آن علت‌‌ها دارد. پس هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است.
این مسئله با اصل آزادی و اختیار انسان ناهمگونی ندارد،‌ زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر کرده که بشر کارهای خود را به اراده و انتخاب خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. خداوند برای حوادث جهان، علل و اسبابی مقدّر کرده،‌ در مورد افعال انسانی، ‌عقل و اراده و اختیار از جمله آن اسباب است اما آنچه که انسان با اختیار خود از میان تقدیرهای مختلف برگزیند، قضای الهی است.
بشر همیشه خود را بر سر چهار راه هایی می بیند و هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کند ندارد و سایر راه ها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آن‌ها به نظر و فکر و اراده او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معیّن می‌کند، و این همان قضا و قدر الهی خواهد بود،[1]
پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را مجبور سازد.
انسان فقط یک سرنوشت حتمی ندارد، بلکه سرنوشت های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آن‌ها جانشین دیگری گردد. در تعیین و حتمی شدن یکی از آنها، اراده شخص تأثیر جدی دارد، حتمی شدن یکی از آنها، به اختیار خودش می‌باشد.
امام حسین(ع)، با علم و آگاهی و به خاطر رسوا کردن بنی‌امیه و عمل به دستور جدّ بزرگوارش (که سکوت در مقابل حاکم ستمگرِ بدعت‌گذار را جایز ندانسته بود)[2] حاضر نشد با یزید بیعت کند و به جوار خانه خدا پناهنده شد. در آن جا نامه‌های بی‌شمار کوفیان را دریافت کرد و وقتی مکه را نا امن دید، در جواب دعوت مردم کوفه، به سوی آن شهر رهسپار شد، ولی سپاه «عبیدالله» مانع ورود ایشان به کوفه گشت و به اجبار ایشان را به کربلا برد. در آن جا امام را بین دو راه آزاد گذاشت: بیعت ذلیلانه با یزید، یا رو به رو شدن با شمشیرهای سپاه عبیداالله. امام راه دوم را انتخاب کرد.[3] بنابراین راهی که امام برمی‌گزیند، هم اختیاری است و هم تقدیر الهی است و میان تقدیر الهی و انتخاب او نه تنها تضادی نیست، بلکه همخوانی دارند.
در مورد امام حسین(ع) خداوند می‌خواست بهترین راه را برگزیند که نتیجه و عاقبت آن کشته شدن مظلومانه بود، ولی امام حسین در انتخاب آن راه مجبور نبود.
حضرت خود را آزاد می‌دانست، ولی فقط اراده و خواست خدا را می‌پسندید، زیرا خواست خدا را بهترین سرنوشت و عاقبت می‌دانست.
 

 


[1] . مرتضي مطهري، مجموعه آثار(انسان و سرنوشت) ص385، مؤسسه در راه حق، بيست پاسخ، ص17

[2] . توحيد صدوق، ص369

[3] . بحار الانوار، ج44، ص382

شبهه

 شبهه : چرا زن نمی تواند قاضی شود ؟
پاسخ : خداوند زن را برای تربیت نسل آ فریده است و تربیت به مهربانی و دلسوزی سرشار نیاز دارد که در وجود زن به ودیعه گذارده شده است .

این احساسات و عاطفه در قضاوت خطرناک است .زیرا قاضی ، با افراد خلافکاری برخورد دارد که با اشک وناله و دروغ و تهدید و تطمیع ، سعی در فرار از حکم دارند و اکر قاطعیت و صلابت نباشد ، احساسات ظریف و آسیب پذیر زن باعث میشود تا با اشکی یا تهدیدی ، حقوقی نابجا یا نادیده گرفته شود .

منبع :حجت الاسلام قرائتی 

پاسخ به یک شبهه عاشورایی دیگر

شهادت امام حسین(ع) عمل اختیاری بود یا مقدّر شده بود؟
قبل از پاسخ، ابتدا لازم است معنای قضا و قدر را بیان کنیم. قََدَر یعنی اندازه و اندازه گیری و تعیین حدّ و حدود چیزی. تقدیر در اصطلاح به این معنا است که خداوند برای هر چیزی اندازه ای قرار داده، آن را بر اساس اندازه گیری و محاسبه و سنجش قرار داده است.
قضا یعنی حکم و حتمیت. در نظام آفرینش،‌ موجودات از چندین راه ممکن است به وجود بیایند، مثلاً اگر به خانة شما از چند کوچه راه باشد، ورود به آن جا از چند راه ممکن است. حال اگر از میان چندین راه ممکن، علل و اسباب یکی از آن‌ها فراهم شد و تنها همان تحقق یافت،‌ این مرحله را قضا می نامند.
خداوند برای هر موجودی، اسباب هایی قرار داده که هستی و ویژگی‌های موجود بستگی به آن علت‌‌ها دارد. هر چه در جهان پدید می آید، بدون رابطه با قبل و بعد و فقط اتفاقی و بی حساب نیست. همان گونه که در بارش برف و باران عواملی دخالت دارد و هرگز چنین کاری بی علل و اسباب انجام نمی پذیرد، کارهای بشر از روی تصادف و اتفاق سر نمی زند، بلکه نخست چیزی را تصور می کند، سپس به آن می اندیشد و پس از آن که فایدة واقعی یا پنداری آن را پذیرفت،‌ به انجام آن می کوشد. پس هر حادثه ای در جهان علت و سببی دارد و این نظامی است تخلف ناپذیر و خداوند چنین مقرّر کرده است.
این مسئله با اصل آزادی و اختیار انسان ناهمگونی ندارد،‌زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر کرده که بشر کارهای خود را به اراده و انتخاب خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می گوییم کارهای انسان هم به اختیار او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر در تعیین سرنوشت خود مؤثر باشد. خداوند برای حوادث جهان، علل و اسبابی مقدّر کرده،‌در مورد افعال انسانی،‌عقل و اراده و اختیار از جملة آن اسباب است اما آنچه که انسان با اختیار خود از میان تقدیرهای مختلف برگزیند، قضای الهی است.
بشر در کارهای ارادی خود مانند سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر جاذبة زمین خواه نا خواه به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که فقط یک راه دارد و همین که در وضع رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی ‌کند. هم چنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را بر سر چهار راه هایی می بیند و هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کند ندارد و سایر راه ها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آن‌ها به نظر و فکر و ارادة او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معیّن می‌کند، و این همان قضا و قدر الهی خواهد بود،(1)
در این جا شخصیت و صفات اخلاقی و روحی و پیشینة تربیتی و موروثی و میزان عقل و دور اندیشی بشر به میان می آید و معلوم می‌شود که آیندة سعادت بخش یا شقاوت بار هر کس تا چه اندازه مربوط به شخصیت و صفات روحی و ملکات اخلاقی و قدرت عقلی و علمی او است،‌ و بالاخره به راهی که انتخاب می‌کند.
تفاوتی که میان بشر و آتش که می سوزاند و‌آب که غرق می‌کند و گیاه که می روید و حیوان که راه می رود وجود دارد، این است که انسان انتخاب می‌کند. او همیشه در برابر چند کار و چند راه قرار گرفته، در قطعیت یافتن یک راه و یک کار، خواست او مؤثر است.

انسان، عملی را که با غریزه طبیعی و حیوانی او هماهنگ است و هیچ مانعی برای آن وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلحت اندیشی قادر است ترک کند (مانند ترک گناهان) همچنین کاری را که مخالف خواسته‌های او است و هیچ گونه عامل اجبار کنندة بیرونی وجود ندارد، به حکم مصلحت اندیشی و نیروی خرد می‌تواند انجام دهد مانند خوردن دارو و حاضر شدن برای عمل جراحی.
پس تقدیر خداوندی این است که بشر افعال خود را از روی اختیار انجام دهد، نه این که تقدیر او را مجبور سازد.
انسان فقط یک سرنوشت حتمی ندارد، بلکه سرنوشت های گوناگونی در پیش دارد که ممکن است هر کدام از آن‌ها جانشین دیگری گردد. در تعیین و حتمی شدن یکی از آنها، ارادة شخص تأثیر جدی دارد، مثلاً اگر بیمار شود، سرنوشت او بستگی به درمان دارد. اگر اقدام کند، ممکن است معالجه شود و اگر اقدام نکند، از بین می‌رود. حتمی شدن یکی از آن دو، به اختیار خودش می‌باشد.
امام علی(ع) از پای دیوار کجی برخاست و کنار دیوار دیگری نشست. گفتند: آیا از قضای الهی فرار می کنی؟ پاسخ داد: “از قضای خدا به قَدَر وی و قضای دیگری فرار می کنم".(2) یعنی قضا و قدر معیّن کرده که هر چیزی اثر خود را داشته باشد و من با آگاهی که دارم، راهی را انتخاب می کنم که اثر خوب داشته باشد.
اما امام حسین(ع)، با علم و آگاهی و به خاطر رسوا کردن بنی‌امیه و عمل به دستور جدّ بزرگوارش (که سکوت در مقابل حاکم ستمگرِ بدعت‌گذار را جایز ندانسته بود)(3) حاضر نشد با یزید بیعت کند و به جوار خانة خدا پناهنده شد. در آن جا نامه‌های بی‌شمار کوفیان را دریافت کرد و وقتی مکه را نا امن دید، در جواب دعوت مردم کوفه، به سوی آن شهر رهسپار شد، ولی سپاه «عبیدالله» مانع ورود ایشان به کوفه گشت و به اجبار ایشان را به کربلا برد. در آن جا امام را بین دو راه آزاد گذاشت: بیعت ذلیلانه با یزید، یا رو به رو شدن با شمشیرهای سپاه عبیداالله. امام راه دوم را انتخاب کرد.(4) بنابراین راهی که امام برمی‌گزیند، هم اختیاری است و هم تقدیر الهی است و میان تقدیر الهی و انتخاب او نه تنها تضادی نیست، بلکه همخوانی دارند.
حضرت می‌فرماید: «قد شاءالله أن یرانی مقتولاً مذبوحاً ظلماً و عدواناً؛ خداوند می‌خواهد مرا کشتة‌سربریده، بناحق و ستمدیده ببیند».(5)
کلام حضرت بیانگر اراده و مشیت خداوند در مورد بندگان اوست. خداوند می‌خواهد همه بندگان رهرو صراط مستقیم باشند. خدا آنان را به پیمودن این راه امر کرده، از آنها پیمان گرفته که رهرو این راه باشید،(6) ولی انسان‌ها را آزاد گذارده که به خواست خدا عمل کنند یا عصیان کرده و راه دیگری در پیش گیرند.
در مورد امام حسین(ع) هم خداوند می‌خواست بهترین راه را برگزیند که نتیجه و عاقبت آن کشته شدن مظلومانه بود، ولی امام حسین در انتخاب آن راه مجبور نبود.
حضرت خود را آزاد می‌دانست، ولی فقط اراده و خواست خدا را می‌پسندید، زیرا خواست خدا را بهترین سرنوشت و عاقبت می‌دانست. متأسفانه کافران و مشرکان هستند که با استناد به تقدیر و جبر می‌خواهند گمراهی خود را توجیه کنند و می‌گویند:
«لو شاء الله ما أشرکنا و لا آباؤنا…؛ اگر خدا می‌خواست، ما و پدرانمان مشرک نمی‌شدیم»!(7)
منظور آنان این است که مشرک شدن ما به تقدیر الهی و بدون اختیار بوده است،‌هم چنان که قرآن از آنان نقل می‌‌کند: «لو شاء الله ما عبدنا من دونه من شیء نحن و لا آباؤنا و لا حرّمنا من دونه من شیء؛ اگر خدا می‌خواست، ما و پدرانمان غیر از خدا را عبادت نمی‌کردیم و بدون اجازة او چیزی را حرام نمی‌شمردیم»(8)، یعنی عبادت بت‌ها توسط ما تقدیر و قضای حتمی بوده، قدرت سرپیچی نداشته‌ایم، ولی خداوند چنین اراده و مشیتی را از خود نفی کرده و می‌فرماید: «لو شاء الله لهداکم اجمعین؛ اگر خدا می‌خواست، همه شما را هدایت می‌کرد».(9)
اگر خداوند بخواهد به صورت اجبار انسان‌ها را به راهی ببرد،‌ مطمئناً به راه ایمان و بندگی اجبار می‌کرد، نه به سوی کفر و گمراهی در عین حال خدا ایمان اجباری را نمی‌پسندد و ایمانی را می‌خواهد که از روی اراده و انتخاب باشد و این ارزشمند است،‌نه ایمان اجباری.
پس خداوند وقتی ایمان جبری نخواهد و ارادة قطعی و تخلف ناپذیرش بر هدایت شدن اجباری مردم تعلق نگیرد، ارادة قطعی او بر کفر کافران و شرک مشرکان تعلق نخواهد گرفت، زیرا چنین اراده‌ای علاوه بر آن که جبر را حاکم می‌کند و مخالف دستور الهی است (که به ایمان امر کرده است) و فرستادن پیامبران را بی فایده می‌کند و…، ظلم می‌باشد اما خداوند از ظلم و ستم پیراسته است. پس نه کفر کافران به تقدیر حتمی است (که اراده انسان در آن نباشد) و نه ایمان مؤمنان، چون در این صورت نه کفر آنان گناه بود و نه ایمان ایشان ارزش داشت.
———————————————————————————————————-
پی‌نوشت‌ها:
1. مرتضی مطهری، مجموعه آثار (انسان و سرنوشت) ص 385؛ مؤسسه در راه حق، بیست پاسخ، (8) ص 17.
2. توحید صدوق، ص 369.
3. بحارالانوار،‌ج44، ص 382.
4. موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص 425.
5. همان،‌ص 293.
6. مائده (5) آیه 6؛ یس (36) آیه 60.
7. انعام(6) آیه 148.
8. نحل (16) ، آیه 35.
9. انعام،‌ آیه149.

 

 

پاسخ به یک شبهه عاشورایی

سئوال : از شرایط امر به معروف و نهی از منکر، نداشتن خطر جانی یا مالی است. چگونه امام حسین(ع) برای این فریضه،‌جان خود را به خطر انداخت ؟
جواب : امر به معروف و نهی از منکر یکی از اصول عملی اسلام است ، که از مهم ترین و عالی ترین واجبات اسلامی است. دربارة عظمت این دو وظیفة مهم، به تعبیری رساتر و کامل تر از آن چه در قرآن کریم و کلمات اهل بیت و اماما ن معصوم(ع) آمده است،‌دست نمی‌یابیم.
قرآن می‌فرماید: «کنتم خیر امة اخرجت للنّاس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تؤمنون بالله؛(1) شما مسلمانان بهترین امتی هستید (یا بودید) که خدا برای مردم جهان نمایان فرمود، زیرا امر به معروف و نهی از منکر می‌کنید و ایمان به خدا دارید».
پیشوای یکتاپرستان حضرت علی (ع) می‌فرماید: «و ما أعمال البرّ کلّها و الجهاد فی سبیل الله عند الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر إلا کنفثة فی بحر لجیّ؛ (2) تمام کارهای نیک و (حتی) جهاد در راه خدا، در برابر امر به معرو و نهی از منکر، همچون آب دهان در برابر دریای پهناور است». حضرت صادق(ع) فرمود: «إن الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء فریضة‌ عظیمة بها تقام الفرائض و…؛ امر به معروف از منکر، روش پیامبران و شیوه صالحان و فریضة بزرگ الهی است، که سایر واجبات به وسیلة آن بر پا می‌شوند».(3)
همان گونه که سایر واجبات اسلامی، با وجود شرایطی بر انسان واجب می‌شوند، وجوب امر به معروف و نهی از منکر نیز شرایطی دارد. امر به معروف و نهی از منکر با وجود چهار شرط بر انسان واجب می‌شود:
أ ) علم و آگاهی به معروف و منکر.
ب) احتمال اثر کردن امر یا نهی.
ج) اصرار داشتن مرتکب معصیت بر تکرار و استمرار گناه.
د) ضرر و مفسده‌ای متوجه مال، آبرو و جان آمر و ناهی و یا یکی از مؤمنان نشود.(4)
فقها در توضیح شرط چهار (عدم ضرر و مفسده) می‌فرمایند: واجبات و منهیات الهی از نظر درجة اهمیت یکسان نیستند. بعضی از معروف‌ها و منکر‌ها از نظر شارع مقدس اسلام به اندازه‌ای با اهمیت است که برای حفظ آن واجب، یا نهی از آن منکر، باید بذل جان کرد، ولی در برخی موارد حفظ جان بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر مقدّم است.
این که در کدام مورد امر به معروف و نهی از منکر باید تا حد بذل جان پیش رفت و در کدام مورد باید حفظ مال، آبرو، و جان را مقدم داشت، بستگی به موضوع امر به معروف و نهی از منکر دارد. اگر موضوع از احکام جزئی و در سطح محدود، باشد،‌حفظ مال، آبرو و جان مقدّم است اما اگر موضوع در درجة بالای اهمیت است باید امر به معروف و نهی از منکر کرد، گرچه انسان در این راه کشته شود.
شهید مطهری می‌فرماید:
ارزش امر به معروف و نهی از منکر بالاتر از این‌ها است. البته با توجه به موردش. ببین امر به معروف و نهی از منکر را برای چه می‌خواهی بکنی؟ در چه موضوعی می‌خواهی امر به معروف و نهی از منکر کنی؟ یک وقت موضوع کوچکی است،‌مثلاً کسی کوچه را کثیف می‌کند، پوست خربزه را می‌اندازد در کوچه،‌ شما این جا باید نهی از منکر کنید،‌ حال اگر بدانید اگر او را نهی کنید،‌ یک فحش ناموس به شما می‌دهد، در این صورت این کار این قدر ارزش ندارد که شما یک فحش ناموسی بشنوید.
یک وقت هست موضوعی است که اسلام برای آن اهمیتی بالاتر از جان و مال و حیثیت انسان قائل است. می‌بینید قرآن به خطر افتاده است،‌اصول قرآنی به خطر افتاده است،‌آیا این جا می‌گویی: امر به معروف نکن،‌نهی از منکر نکن، که اگر این را بگویم،‌جانم، آبرویم، در خطر است؟ اجتماع نمی‌پسندد. و…».
شهید مطهری با نقل این مطالب، آن را به شدت رد می‌کند.(4)
امام خمینی(ره) می‌فرماید: «اگر معروف و منکر از موضوعاتی باشد که از نظر اسلام بسیار مهم است و امر به معروف و نهی از منکر در چنین موضوعی، متوقف بر بذل جان باشد، بذل جان واجب است».(5)
امام حسین(ع) نیز در چنین موقعیتی بودند و «معروف» اصل اسلام و سنت پیامبر بود که در حال از بین رفتن یا تحریف بود.
حضرت اباعبدالله الحسین(ع) دیدند اگر در آن برهه از زمان و در آن اوضاع خاصی که بر جامعه اسلامی حاکم بود، امر به معروف و نهی از منکر نکند، اصل اسلام در خطر است و فاتحه اسلام خوانده می‌شود؛ نیز زحماتی که جدّ بزرگوارش برای اسلام کشیده است و جانفشانی شهیدانی که خونشان را در راه اسلام نثار کردند، در معرض بی اثر شدن است. از این رو بر خود لازم دانست که قیام کند،‌گرچه جان خود و بستگانش را در این راه فدا کند.
یک روز پیش از حرکت امام حسین(ع) از مدینه به طرف مکه مروان بن حکم حضرت را در کوچه دید و گفت: یا اباعبدالله من تو را نصیحت می‌کنم به این که با یزید بیعت کنی که خیر دین و دنیایت در بیعت با یزید است. حضرت در پاسخ فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الأسلام السلام از فدبلیت الأمة براع مثل یزید؛ وقتی فردی مانند یزید حاکم امت اسلام باشد فاتحه اسلام خوانده است.(6)
بنابراین معلوم است که در آن زمان و موقعیت، اساس اسلام در خطر بود. حضرت در جای دیگر فرمود: «ألا ترون أنّ الحق لا یُعمَل به و أنّ الباطل لا یتناهی عنه،‌لیرغب المؤمن فی لقاء اله محقا؛ آیا نمی‌بیند به حق عمل نمی‌شود؟ آیا نمی‌بیند قوانین الهی پایمال می‌شود؟ آیا نمی‌بیند این همه مفاسد پیدا شده و احدی نهی نمی‌کند؟ در چنین اوضاعی، مؤمن باید از جان خود بگذرد و لقای پروردگار را در نظر بگیرد».(7)
———————————————————————————————-
پی‌نوشت‌ها:
1. آل عمران(3) آیه 109.
2. نهج البلاغه، کلمات قصار، شمارة‌374.
3. وسائل الشیعه، ج11، ص 395.
4. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج17، ص 267.
5. امام خمینی، تحریرالوسیله، ج1، ص 472.
6. اعیان الشیعه، ج2، ص 402.
7. بحارالانوار،‌ج42، ص 192.