مناجات خواجه عبدالله انصاري
وما نگرفتيم، قيمت خود نهادي، ورسول خود فرستادي .
الهي ، هر چه بيطلب به ما دادي به سزا واري ما تباه مكن وهر چه به جاي ما كردي از نيكي، به عيب ما بريده مكن وهر چه نه به سزاي ما ساختي به ناسزاي ما جدا مكن .
الهي ، ما را بر اين درگاه، همه نياز روزي بود كه: قطره از آن شراب بر دل ما ريزي، تا كي ما بر آب وآتش بر هم آميزي. اي بخت ما از دوست رستخيزي.
الهي ، از نز ديك نشانت ميدهند و برتر از آني ، وز دورت ميپندارند و نزديكتر از جاني، موجود نفسهاي جوانمرداني ، حاضر دلهاي ذاكراني .
الهي، گهي به خود نگرم، گويم از من زارتر كيست ؟ گهي به تو نگرم گويم از تو بزرگوارتركيست؟ گاهي به طينت خود افتد نظرم گويم كه من از هر چه به عالم بترسم چون از صفت خويشتن اندر گذرم، از عرش همي به خويشتن در نگرم.
منبع :مناجات خواجه عبدالله انصاري ص 10
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط مدرسه علمیه الزهرا علیها السلام گراش در 1392/09/09 ساعت 10:46:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید