مناجات خواجه عبدالله انصاري

                                                                                                           

 

 

 

 

وما نگرفتيم، قيمت خود نهادي، ورسول خود فرستادي .

الهي ، هر چه بي­طلب به ما دادي  به سزا واري ما تباه مكن وهر چه به جاي ما كردي از نيكي، به عيب ما بريده مكن وهر چه نه به سزاي ما ساختي به ناسزاي ما جدا مكن .

الهي ، ما را بر اين درگاه، همه نياز روزي بود كه: قطره از آن شراب بر دل ما ريزي، تا كي ما بر آب وآتش بر هم آميزي. اي بخت ما از دوست رستخيزي.

الهي ، از نز ديك نشانت مي­دهند و بر­تر از آني ، وز دورت مي­پندارند و نزديكتر از جاني، موجود نفس­هاي جوانمرداني ، حاضر دل­هاي ذاكراني .

الهي، گهي به خود نگرم، گويم از من زارتر كيست ؟ گهي به تو نگرم گويم از تو بزرگوارتركيست؟ گاهي به طينت خود افتد نظرم گويم كه من از هر چه به عالم بترسم چون از صفت خويشتن اندر گذرم، از عرش همي به خويشتن در نگرم.

منبع :مناجات خواجه عبدالله انصاري ص 10

 

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.