از كرانه كوثر

فاطمه! اى زاير قبر شهيدان!

تو گلواژه شهادتى. تو بهشتيان را جلودارى. تو مظهر حيايى. چه كسى‏را رسد كه فرداى قيامت در مسيرت سر بر آرد. اى خلايق! سر فرودآريد! چشم فرو بنديد كه حيا مى‏آيد. پس چگونه بود كه همين ديروز،آرى آن روز كه در سوگ بودى، تو را حرمت نداشتند؟ چه كسى درخانه توحيد را پاس نداشت؟ چه كسى جمع بهشتيان را پريشان كرد؟تو را پدر، «شافعه‏» خواند چرا كه بانوان بهشتى به شفاعت تو دربهشت‏خانه گزينند.

 

فاطمه! اى واژه خوشبختى!

تو واژه خوشبختى را معنا بخشيدى. تو توحيد را خانه‏دارى كردى.دستى كه چرخ هدايت را مى‏گرداند، همو آسياى كوچك خانه‏خويش را براى پخت گرده نانى مى‏چرخاند. شاهدش دست پينه‏بسته‏و تاول‏زده است. همو كه در كنار خندق براى پدر، گرده نانى مى‏برد، وهمو كه شمشير مجاهد مردى چون على مرتضى(ع) را مى‏شويد، و هموكه در دفاع از ولايت و فدك كه مظهر افشاى دوزخيان و دشمنان‏سامرى‏نسب بود، به خطابه مى‏نشيند، آرى، همو غنچه دامن خويش‏را به سينه مى‏چسباند تا از گريه باز ايستد و مهر مادر بچشد.

 

فاطمه! اى ام‏ابيها!

تو پاره تن پدر بودى. تو را مى‏بوسيد و تو نيز مى‏بوسيدى. مى‏بوييد، به‏جاى خويش مى‏نشاند، آخرين وداعش با تو بود و اولين خير مقدم ازتو. چرا تو عزيزترين مردم برايش بودى؟ آيا چون فقط دخترش بودى!او كه دختران ديگر نيز داشت. تو را از بهشت گرفته بود و دامنت‏جايگاه شكوفه‏هاى سرخ ولايت كبراى حق بود. تو جوابگوى پرسشى‏بودى كه ديگران مانده بودند. بازو و پهلويت، نشان از مرزبانى حريم‏ولايت و امامت دارد.

 

فاطمه! اى گلبانگ ولايت!

تا تو مى‏خروشيدى و تا بر منافقان بانگ برمى‏آوردى، كسى را ياراى‏سلطه بر ولى خدا نبود. تو «ام‏ابيها»ى پدر و همچون او، ركن همسربودى، و چه زود اين دو استوانه ولى(ع) فرو ريخت. خوانده‏ايم كه توبعد از پدر، تبسم را از ميان بردى. تو ديگر نخنديدى; خنده كه هيچ،حتى تبسمى ننمودى; جز يك تبسم پرمعنا! براى چه بود؟ مگر آنگاه‏كه شبه‏تابوت ساخته دست دوست وفادارت «اسماء» را ديدى، كدام‏آرزويت را جامه عمل‏يافته مى‏ديدى؟

شايد پيكرت را در آن، مصون از ديده بيگانه مى‏ديدى كه بر اين حسن‏قضا لبخند مى‏زدى. مگر در آن دل شب، چند نفر به مشايعت‏بدن‏پاكت مى‏آمدند؟ و شايد هم لحظه «لحاق‏» موعود را در ذهنت‏نقش‏بسته مى‏ديدى. تو نظاره‏گر چه عالمى بودى كه بر آن لبخندمى‏زدى. نيك مى‏دانيم كه تو پايان غم هجران پدر را و لقاى‏پروردگارت را در آن مى‏ديدى.

تو از پيراهن پدر چه مى‏بوييدى كه مدهوش مى‏افتادى. تو ياد صداى‏مؤذن پدر كردى; مگر آن صدا يادآور چه خاطراتى بود؟ بلال كه‏ديگر بناى اذان گفتن نداشت، ولى چه كند كه پاره تن مصطفى(ص)خواسته است. پس چرا اين صدا در گوش مؤذن پيچيد كه: بلال! ادامه‏نده، كه فاطمه(ع) جان داد!

 

فاطمه! اى راز سر به مهر!

تو مگر يگانه يادگار اشرف كاينات نبودى؟ چرا كسى نبايد از درد توآگاه باشد؟ گويا تو با اين سكوت، با عالمى سخن دارى; سخن از ظلم‏نفاق‏پيشگان; سخنى در سكوت; سكوت شبهاى على(ع) كه پرستاريت‏مى‏كرد; سكوت غسل شب و دفن شب و پنهانى قبر. تو با على(ع) كه‏سرور سينه‏اش بودى، چه رازى، چه سرى، چه عهدى داشتى كه باگونه‏هاى تر، مقابل قبر مصطفى(ص) از قلت‏شكيبايى خود، در غم‏فراقت‏سخن مى‏گويد؟

راستى اى جلوه‏گاه صبر و رضا! مگر آن روز كه نشان قهرمانى را به‏بازويت گرفتى، به على(ع) نگفتى كه چه گذشت؟ مگر به او نگفته بودى‏كه استخوان پهلو، ضربه ديده است؟ هاى! خلايقى كه در قيامت، درمعبر عبور فاطمه(ع) سر به زير و چشم بر هم مى‏نهيد، آيا مى‏نگريد كه‏سامرى‏مسلكان، بر بازوى فرزند «و ما رميت اذ رميت، ولكن الله‏رمى‏» چه فرود مى‏آورند؟ آيا مى‏شنويد ناله جانسوز فرزند «و ماينطق عن الهوى، ان هو الا وحي يوحى‏» را كه چه سان ميان در وديوار كمك مى‏طلبد؟

 

فاطمه! اى كوثر حيات!

حيات تو، شهادت تو، قبر تو، همه و همه، افشاگر خط سامرى‏صفتان‏است.

اى مقتداى ما! خط سرخ شهادت را ملت ما، كه امامشان آنان رافرزندان معنوى كوثر تو خواند، از تو و گلهاى دامنت گرفته‏اند. نيك‏مى‏دانيم كه حضور تو در صحنه محشر، محشر ديگر است. آنگاه كه‏قايمه عرش را به دست مى‏گيرى و داورى خون گل كربلايت راخواهانى.

به خداى كعبه سوگند كه حق از آن تو است، و بهشت در انتظارت.آنك دلمان به حضور تو خوش است; ما را درياب.

 

منبع: فاطمه علیهاالسلام گلواژه آفرينش، اثر: سيد ضياء مرتضوى

 

 

صفحات: · 2

  • نظر از: پشتیبانی 2 کوثر بلاگ
    1390/03/11 @ 09:10:26 ق.ظ

    پشتیبانی 2 کوثر بلاگ [عضو] 

    دانلود شماره دوم از برخط ، بالای صفحه سامانه قرار گرفته است لطفا بعد از مطالعه صفحات را پرینت گرفته در برد اطلاع رسانی به طلابتان قرار داده. همچنین نظرات خود و دوستان را از طریق ایمیلهای برخط یا صفحه پشتیبانی انتقال دهید . از توجهات شما سپاسگزارم

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.